ترسم از روزی...
نکند باز به راهی بزنم
که تو خشنود نشوی
همه جا جار زنم
که غلام در میخانه شدم وچه دیوانه شدم
ولی توخوب بدانی...
ترسم از روزی رسد
که روم راه دگر
من کجا حر کجا؟!
ترسم این است که من حرمله باشم روزی
حرف واعمال یکی نیست
زخودم خسته شدم
وهمین جمله بگویم
که هرکاری کنی
حق داری...!!
محسن الله وردی زاده(مشتعل)
حقيقتا دم محرمي حرف منم همينه دستت درد نكنه
ميشود رويت ببينم يابن الزهرا به فدايت زيباست[گل]
[گل][گل]
سلام بسیار زیبا یا علی
وبلاگت واقعا قشنگه به منم یه سر بزن[خداحافظ]
[گل]